No business but war. No family but death. No mercy but the grave
کاری جز جنگ ، خانواده ای جز مرگ و هیچ رحمی جز گور نخواهد بود
داستان هیرو :
من Mogul Khan بودم، یه سرباز معمولی در ارتش Red Mist.
ولی از همون اول یه هدف داشتم — اینکه خودم بشم فرمانده، Red Mist General.
توی هر نبرد، با جنگیدن و خون ریختن، نشون دادم که از بقیه قویترم.
اگه کسی بالاتر از من بود و نمیخواست جاشو بده… خب، من مشکلی نداشتم سرش رو با تبرم جدا کنم.

هفت سال تموم، توی نبرد هزار دریاچه (Campaign of the Thousand Tarns) جنگیدم.
همه از من میترسیدن، چون با هر پیروزی، اسمم معروفتر میشد…
اما هر بار هم، تعداد یارهای کنارم کمتر میشد — بعضیا توی جنگ مردن، بعضیا رو خودم کشتم.
تا اینکه یه شب، وقتی آخرین دشمن افتاد، من موندم و تبرم.
اونجا بود که داد زدم:
«من ژنرال جدید Red Mistام! من Axeام!»
آموزش هیرو Axe
الان دیگه سربازی برام نمونده، اما مهم نیست.
چون من فهمیدم یه ارتش واقعی فقط یه جنگجو میخواد…
و اون جنگجو، خودمم! 🔥⚔️
درباره هیرو :
دشمنانش را به تمسخر میگیرد و وادارشان میکند به او حمله کنند.
یکی پس از دیگری، Axe دشمنانش را از پا درمیآورد.
در خط مقدم، بیهراس پیش میتازد و دشمنان را در نبردی ناخواسته گرفتار میکند،
سپس با چرخش مرگبار تبرش، پاسخ ضرباتشان را میدهد.
و هنگامی که رقیبش از پا افتاده باشد، تیغهی داوریاش را فرود میآورد تا کار را تمام کند —
زیرا Axe هرگز نمیایستد،
او همیشه بهسوی نبرد بعدی در حال یورش است. 🔥🪓





























































