This Ee-haw! That’s my signal
ای هاو! این سیگنال منه
داستان هیرو :
«تو جنگل Yama Raskav چیزی به اسم آرامش وجود نداره. اینجا یا میدری، یا دَریده میشی. همون روزی که یک morde-bat غولپیکر منو از وسط مزرعهمون قاپید، همه فکر کردند آخر کارمه… اما من یه فکر بهتر داشتم. از چنگالش در رفتم، پریدم روی پشتش، و با همون ابزار کشاورزی خودم سرشو بریدم. وقتی از وسط لاشهٔ خونیش بیرون اومدم، فقط یه چیز تو وجودم میجوشید: هیجان پرواز و طعم مرگ.
بزرگ شدم… ولی اون حس رها نشد. هر تابستون برمیگشتم مزرعه، و هر بار هم بیشتر تو دل بوتهها و جنگل میرفتم تا دوباره اون لبهٔ باریک بین زندگی و مرگ رو لمس کنم. سالها گذشت، اما آتیشم خاموش نشد. مسیرها رو یاد گرفتم، خطرها رو بلعیدم، تا اینکه بالاخره رسیدم به غارهایی که قلب دشمنیِ این جنگلن.

آموزش هیرو Batrider
میگن اون شبِ داغِ تابستون، فقط یه طناب داشتم، یه بطری جرأت، و یه خواسته: باز هم آسمون زیر پام باشه.
و بدون لحظهای مکث… پریدم داخل.»
درباره هیرو :
میتواند یک دشمن را با کمند از میان تیمش بیرون بکشد.
وقتی به آسمان میرود، Batrider از هر جهتی قادر به حمله است. با کمندش دشمن را میقاپد و بالای درختها اوج میگیرد، و همانطور که شکارش را روی ردّی از آتش میکشد، او را مقابل یاران بیرحمش میاندازد. 🔥🦇





























































