Meet your master…snuhg… beastmaster
با استاد… خورناس … استاد جانور خود آشنا شوید
داستان هیرو :
من Karroch هستم. از همون لحظهای که به دنیا اومدم، سهمم از زندگی درد و تنهایی بود. مادرم هنگام زایمان مُرد، و وقتی فقط پنج سالم بود، پدرم—که نعلساز پادشاه آخر Slom بود—زیر سُم اسبها کشته شد. بعد از اون، منو بردن به حیوانخانهٔ سلطنتی… جایی که حیوانها تبدیل شدن به تنها خانوادهام: شیرها، میمونها، گوزنهای عجیب و حتی موجوداتی که آدمها فقط در داستانها باورشون میکنن.

آموزش هیرو Beastmaster
وقتی هفت سالم بود، یه کاوشگر موجودی آورد که هیچکس قبلاً مثلش رو ندیده بود. با زنجیر کشوندنش جلوی پادشاه. همونجا—بیآنکه دهنش تکون بخوره—شروع کرد به حرف زدن. در ذهنمون. حرفاش یه چیز بود: آزادی. اما پادشاه فقط خندید… با Mad Scepter زدش و دستور داد ببرنش شکنجهگاه.
ماهها یواشکی براش غذا و دارو میبردم، اما فقط تونستم مرگش رو عقب بندازم. اون موجود بدون هیچ صدایی، فقط در ذهنم حرف میزد… و هر روز که میگذشت، ارتباطمون قویتر میشد. تا اینکه یه روز فهمیدم صدای همهٔ حیوانات باغوحش رو میفهمم.
شب مرگش، انگار شعلهای تو وجودم روشن شد. خشم همهجای وجودم رو گرفت. به حیوانها گفتم وقت آزادیه. قفسها رو شکستم و همه رو آزاد کردم. آخرین پادشاه Slom همون شب توسط همون موجوداتی که عمری شکنجهشون کرده بود، تکهتکه شد.
در میون هرجومرج، یه گوزن سلطنتی جلو اومد… سرش رو خم کرد. فهمیدم منو بهعنوان رهبر پذیرفته. سوارش شدم و باهاش از دیوارهای بلند قصر پریدیم بیرون.
سالها گذشته… و هنوز صدای تموم موجودات وحشی رو میشنوم—از کوچیکترین تا وحشیترینشون. من Beastmaster هستم. طبیعت تو خونمه. و دیگه هیچ قفسی قادر نیست من یا اونا رو دوباره در زنجیر بکشه.
درباره هیرو :
هیولاهایی را برای کمک در شکارش فرا میخواند.
با احضار گرازِ زهرپاش و شاهینی که برایش پیشروی را دیدهبانی میکند، Beastmaster هیچوقت بدون همراه وارد میدان نمیشود. با تبرهایش راه جنگل را میشکافد و غرشِ کوبندهاش مسیر را برای یارانش باز میکند تا دشمنان را در هم بکوبند. 🦅🐗🔥












































































