Dead or alive, you’re coming with me
مرده یا زنده تو با من می آیی
داستان هیرو :
میخوان بگن من کیام… ولی راستش رو بخواین، خودم هم همیشه مطمئن نیستم.
بعضیا میگن وقتی هنوز یه بچهگربهی ضعیف بودم، وسط یه طوفون رها شدم و مجبور شدم برای زنده موندن، رد هر لقمهی غذا رو دنبال کنم… اونجا بود که بو کشیدن و تعقیب کردن شد همهی زندگیم.
بعضیا میگن یتیم جنگ بودم. میگن Soruq، شکارچی بزرگ، منو پیدا کرد، از توی دود و خون بیرون کشید و با خودش برد تا هنر شمشیر و سایهها رو یادم بده. شاید هم درست باشه… چون شمشیر دست گرفتن همیشه برام طبیعی بود.
یه عدهی دیگه هم میگن بچهی خیابون بودم. توی باند دزدها بزرگ شدم، جایی که پنهان شدن، کلک زدن و دزدکی قدم برداشتن، قانون اول و آخر بود.
کدومش واقعیه؟… هر کدوم رو باور کنین، ضرر نکردین. منم به کسی جواب پس نمیدم.

آموزش هیرو Bounty Hunter
اما شکارچیها… آه، اونا همیشه پشت آتیشهای کوچیکشون میشینن و دربارهی من پچپچ میکنن. میگن من بودم که شاه Goff رو پیدا کردم—سالها بعد از اینکه دیوونه شد و فرار کرد. میگن سرش… و عصاش… رو خودم بردم تحویل دادم.
میگن من بودم که به دل شورشیهای Highseat زدم و White Cape رو، همون دزد افسانهای رو، زنده از دل چادرش بیرون کشیدم.
بعضیا حتی جرئت میکنن بگن من Soruq رو—استادم رو—شکار کردم… وقتی بهخاطر کشتن اون اژدهای شاهزاده، حکم مجرم خورد.
شاید حقیقت همین باشه… شاید هم یه داستان دیگهست.
ولی یه چیزی رو میتونین با خیال راحت باور کنین:
اگه اسم کسی روی لیست جایزهها باشه… من پیداش میکنم.
فرقی نمیکنه چقدر قوی باشه، چقدر دور قایم شده باشه… یا چقدر از تاریکی بترسه.
برای قیمت درست؟
حتی قدرتمندترینها هم میفهمن…
که سایه همیشه کسی رو دنبال میکنه.
درباره هیرو :
غارت میکند و جایزهی سرِ دشمنانش را میگیرد.
در حالیکه نامرئی پشت سر دشمنان پرسه میزند، Bounty Hunter همیشه ردِ شکارهایش را دنبال میکند. هرگاه یکی از هدفهای نشانهگذاریشدهاش در نبرد سقوط کند، او و متحدانش سهم خوبی از غنیمت به جیب میزنند. 💰🗡️


































































